گفتگو با آذر ماجدى در باره
کنفرانس بين المللى سکولار در پاريس

يک دنياى بهتر: دومين کنفرانس بين المللى در باره سکولاريسم در پاريس در اوائل آوريل برگزار شد. شما از سخنرانان اين کنفرانس بوديد. مهمترين مسائل مطرح در اين کنفرانس چه بودند؟ اين کنفرانس چه اهداف متمايزى را راجع به تحقق سکولاريسم دنبال ميکند؟ دراين راستا چه برنامه هاى ديگرى در دستور است؟

آذر ماجدى: فرانسه مهد تولد سکولاریسم میلیتانت است. اولین کنفرانس بین المللی لائیک (سکولار) در فوریه 2007 در پاریس برگزار شد.  من در این کنفرانس نیز شرکت داشتم. در انتهای کنفرانس یک دفتر بین المللی برای سکولاریسم تشکیل شد. این دفتر چندان فعال نبود. شاید از این رو که جنبش سکولار در فرانسه پس از این کنفرانس دچار اختلاف و تشنج شد. خیلی سریع پس از این کنفرانس در جنبش سکولار فرانسه انشعابی رخ داد. بنظر من این انشعاب از این رو که تفاوت های گرایشات متفاوت در جنبش سکولار در سطح بین المللی و مناسبات این گرایشات با دو قطب تروریسم را عیان میکند، حائز اهمیت است. اما پیش از پرداختن به این مساله یک رجوع کوتاه به تاریخ ضروری است.

با یورش جنبش ها و دستگاه سازمانیافته مذهب به آزادی های فردی و مدنی، به حقوق و موقعیت زنان و به علم و آموزش و پرورش، جنبش سکولار حیات جدیدی یافت. اکنون نه تنها در اروپا و در کشورهای غربی، بلکه در کل جهان تلاش های سکولار را برای عقب زدن دستگاه مذهب و کوتاه کردن دست دستگاه مذهبی از دولت و زندگی اجتماعی شاهد هستیم. این جنبش بویژه پس از 11 سپتامبر 2001 فعال شد. این دور از جنبش سکولار بر اسلام و اسلام سیاسی بعنوان خطرناک ترین دشمن جوامع سکولار، حقوق زن، آزادی های مدنی و علم و آگاهی تمرکز کرده است.

طی سه دهه اخیر، عمدتا در نتیجه تلاش های دولت های غربی در دوران جنگ سرد، اسلام سیاسی به یک جنبش بسیار قوی در خاورمیانه بدل شده است. تحرکات دولت آمریکا در افغانستان در شکل دادن به جریان مجاهدین و حمایت کامل مالی، معنوی و استراتژیک از آن علیه شوروی و سپس نقش کثیف آن در ایران در جهت علم کردن خمینی در مقابل خطر چپ در سال 1357 اسلام سیاسی را به یک جریان بسیار خطرناک و قوی بدل کرد.

غرب تا زمانیکه جنایات این جنبش سیاه و ارتجاعی به خاورمیانه و آفریقای شمالی محدود میشد، توجه چندانی به این هیولا و قربانیان آن نداشت. جنایات وحشیانه طالبان در افغانستان، کشتار و قتل عام کمونیست ها، آزادیخواهان و مخالفین رژیم اسلامی در ایران، نفوذ این جنبش در سومالی و سودان و به ویرانی کشیدن این دو جامعه و ترور مخالفین اسلامیست ها در الجزایر عملا زیر سبیلی رد میشد. رسانه های غربی علاقه و توجه ای به افشای این جنایات نداشتند. آکادمیها در غرب در تلاش برای موجه جلوه دادن معاملات دولت های غربی با اسلام سیاسی مقوله راسیستی و ارتجاعی نسبیت فرهنگی را علم کردند. تلاش های ما فعالین کمونیست کارگری ایران برای افشای این جنبش و جنایات آن با سکوت روبرو میشد.

یورش اسلامیست ها به آمریکا این شرایط را تغییر داد. بلافاصله فیلم های سرکوب و کشتار زنان در افغانستان از آرشیوهای رسانه های غربی بیرون کشیده شد. سرکوب زنان تحت حاکمیت اسلامیستها بعنوان یک مساله مهم در صدر تبلیغات دولت آمریکا و رسانه های جیره خوار آن قرار گرفت. لارا بوش، همسر جرج بوش به امر "آزادی زنان افغان" علاقمند شد. این شرایط کاملا دو لبه بود. فضا برای افشای جنایات اسلامیست ها در خاورمیانه و آفریقای شمالی باز و مهیا شد. کسانی که تا مدتی پیش ما کمونیست های کارگری و مبازه پیگیر و رادیکالمان علیه  اسلام سیاسی و رژیم اسلامی را نادیده میگرفتند، به یکباره به فعالیت های ما علاقه و توجه نشان دادند. کمونیسم کارگری نقش بسیار مهمی در بی اعتبار کردن تز ارتجاعی نسبیت فرهنگی داشته است. فعالیت های ما در افشای اسلام سیاسی بسیار تعیین کننده بوده است. ما نقش مهمی در افشای مماشات بورژوازی غرب با اسلام سیاسی داشته ایم. اینها دستاوردهای مهم جنبش ما است. از این رو است که اکنون ما در پیشاپیش جنبش بین المللی سکولار قرار گرفته ایم.

اما طی این چند سال این جنبش سکولار بتدریج به دو گرایش کاملا متمایز تقسیم شده است. یک گرایش، سکولاریسم را  در خدمت ایزوله کردن دستگاه و جنبش های مذهبی، مبارزه برای یک جامعه آزاد تر و برابر تر و علیه راسیسم می بیند. گرایش دیگر از همان ابتدا عملا فقط علیه اسلامیست ها و اسلام سیاسی متمرکز شد و در این جدال کاملا در کنار قطب تروریسم دولتی آمریکا و اسرائیل قرار گرفت. آمریکا و اسرائیل بر این گرایش سرمایه گذاری کردند و کاملا از آن بهره جستند. این گرایش رسما یا عملا از حمله آمریکا به عراق حمایت کرد. به مبلغ آتشین "جنگ علیه ترور" بوش بدل شد. و از تهاجم و جنایات اسرائیل علیه فلسطین به بهانه مقابله با حماس دفاع کرد. این پرونده شرمناک این گرایش در جنگ خونین تروریست ها است.

یکی از چهره های بسیار سرشناس این گرایش، کریستوفر هیچینز، که علیه مذهب و در دفاع از آته ئیسم کتاب نوشته است از مدافعین جنگ علیه عراق بود. او حتی تا زمانیکه "واتربوردینگ" را روی خود او آزمایش نکرده بودند، اعلام میکرد که "واتر بوردینگ" شکنجه نیست. آیان هرسی علی که بخاطر افشای ماهیت زن ستیز اسلام معروف شد، به استخدام "آمریکن انترپرایز" سازمان استراتزیک نئوکنسرواتیسم در آمریکا درآمده است. وفا سلطان، روانشناس آمریکائی متولد سوریه که افشا گری های جسورانه اش علیه اسلام بسیار معروف شده است، در کنفرانس های سازمانیافته توسط مدافعین تروریسم دولتی در کنار افراد بلند پایه سازمان سیا سخنرانی میکند. متاسفانه یارکشی تروریسم دولتی در جنبش سکولار و علیه اسلام سیاسی به همین نمونه ها ختم نمیشود. سازمان اکس مسلم که توسط بخشی از رهبری حزب کمونیست کارگری بنیان گذاشته شده و عملا به بخش مهمی از این حزب بدل شده است، کاملا در خدمت این گرایش قرار گرفته است.

با تحلیل این روند متوجه میشویم که توقف رشد گرایش راست درون جنبش سکولار امر مهمی است. ما، کمونیست کارگری های حکمتی، در تلاش برای شکل دادن به قطب سوم و مقابله با هر دو قطب تروریسم، یک جدال و جدل مهمی را علیه گرایش راست درون جنبش سکولار آغاز کرده ایم. در دو سه سال اخیر، من در کنفرانس های بسیاری در دفاع از سکولاریسم شرکت کرده ام. در کلیه این کنفرانس ها ضمن نقد و افشای اسلام سیاسی، کوشیده ام تحلیل درخشان منصور حکمت از دنیا پس از 11 سپتامبر را مطرح کنم و حاضرین را به اتخاذ یک موضع قاطع علیه هر دو قطب تروریستی و پیوستن به قطب سوم تشویق و ترغیب کنم. این فراخوان در برخی کنفرانس ها با اقبال بیشتری از کنفرانس های دیگر روبرو شده است.

در کنفرانس اخیر در پاریس نیز من عملا همین کار را انجام دادم. البته این بار کوشیدم که تحلیل خلاصه ای از انشقاق در جنبش سکولار ارائه دهم و حاضرین و سازمان دهندگان را به اعلام موضع صریح علیه هر دو قطب تروریستی و محکومیت این گرایش فرا خواندم. هدف این کنفرانس پیگیری خطی بود که در کنفرانس 2007 آغاز شده بود. اما از آنجایی که از نظر سازماندهندگان کنفرانس یک تفاوت ماهوی آنها با جریان دیگر بر سر مقوله راسیسم است، روشن بود که پس از انشعاب در جنبش سکولار، این کنفرانس بر جنبه مبارزه ضد راسیستی تاکید بیشتری گذاشته است. تحلیل سازماندهندگان بر این استوار است که بخش منشعب سکولاریسم در فرانسه عملا به یک مبارزه راسیستی علیه مسلمانان دامن میزند. آنها این روند را خطرناک ارزیابی میکنند و قصد دارند خط خود را کاملا از آنها متمایز کنند.

فرانسه بیشترین جمعیت منتسب به مسلمان در اروپا را داراست. ضمنا راسیسم یکی از مسائل مهم اجتماعی- سیاسی در این کشور محسوب میشود. گتوهای مهاجر نشین که دربرگیرنده "مهاجرین" نسل  دوم و سوم از آفریقای شمالی نیز هست، کانون تشنج و یک آتش زیر خاکستر اجتماعی است که هر آن میتواند منفجر شود. دو سه سال پیش ما شاهد یکی از این انفجار ها بودیم. لذا از نظر سازماندهندگان این کنفرانس، مبارزه علیه راسیسم و تلاش برای زدن یک پل مترقی و برابری طلبانه میان این گتوها و بخش "بستر اصلی" جامعه فرانسه امری کاملا ضروری است. یافتن راهی برای ایجاد یک پیوند میان این دو بخش از جامعه، بدون مماشات با اسلامیست ها و تضعیف لائیسیته هدف این جریان است. حتی اگر این رسما در پلاتفرم کنفرانس اعلام نشده باشد، ضمن صحبت با سازماندهندگان کنفرانس متوجه میشوید که این مهمترین مساله و مشغولیت ذهنی آنها است. اینها میکوشند یک جنبش سکولار با توجه به حقوق برابر انسانی و مبارزه علیه راسیسم که در فرانسه یکی از جبهه های مهم مبارزه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است، سازمان دهند. در صحبت های حاشیه کنفرانس قرار گذاشتیم که در علیه  سکولاریسم راست با یکدیگر همکاری کنیم. 

يک دنياى بهتر: سخنرانى شما مقدارى با جنجال در جلسه مواجه شده است و اخبار آن توسط فعالين در کشورهاى مختلف شنيده ميشود. مسئله برسر چه بود؟ چه قطب بندبهاى سياسى دراين کنفرانس و در جنبش سکولاريستى موجوداند؟

آذر ماجدى: تیتر سخنرانی من راست در تقابل با چپ در جنبش سکولار بود. همانگونه که در پاسخ به سوال بالا طرح کردم، من در این سخنرانی بطور فشرده تحلیلی از انشقاق درون جنبش سکولار ارائه دادم و اعلام کردم که دو گرایش اصلی در این جنبش قابل تمایز است که یکی به راست و دیگری به چپ تعلق دارد. سپس گفتم که گرایش راست در جنگ تروریست ها در کنار آمریکا و اسرائیل ایستاده است و رسما یا عملا از این قطب دفاع کرده است. این نظر با اعتراض دو سه نفر در میان حدود 300 نفر حاضر در جلسه روبرو شد. این دو سه نفر کوشیدند که با ایجاد اغتشاش و اعلام اینکه وقت سخنرانی تمام شده است، سخنرانی من را قطع کنند. من نیز  در پاسخ به آنها گفتم که مساله وقت بهانه است و علت این اغتشاش مخالفت با موضعی است که من ابراز کرده ام. این گفته با کف زدن حضار روبرو شد.

سازماندهندگان از این اتفاق ابراز ناراحتی و از من عذر خواهی کردند. به آنها نیز گفتم که سخنرانی من نکات بحث برانگیزی را مطرح میکرد و در یک چنین جمعی انتظار چنین واکنشی را داشتم و خوشحالم که سخنرانی ام موثر واقع شده و عملا به خال زده است. آنها با تحلیل من اعلام توافق کردند، خواهان همکاری بیشتر شدند و در پایان، مصاحبه کوتاه ویدئویی با من انجام دادند. در این مصاحبه سوالی را که معضل اصلی شان است از من پرسیدند. گفتند که "شما بسیار رادیکال علیه اسلام سیاسی مبارزه میکنید ولی علیه مسلمانان نیستید، لطفا در این مورد توضیح دهید." من نیز در پاسخ گفتم که من نه تنها علیه اسلام سیاسی که علیه اسلام هم هستم و در نقد و افشای هر دو مبارزه میکنم. اما بنظر من مسلمانان علی العموم خود قربانی این جنبش هستند. و اعلام کردم که چنین برخوردی به مسلمانان یک برخورد راسیستی است.

يک دنياى بهتر: بعد از شکست و حاشيه اى شدن راست افراطى و ديدگاههاى منتج از آن و روند دى سکولاريزه کردن جوامع غربى٬ بنظر ميرسد بازگشت به سکولاريسم روز به روز قويتر ميشود. چشم انداز پيشروى اين جنبش از نظر شما کدامست؟ آيا طرح روشنى وجود دارد که اين جنبش را از سياستها و تحرکات دولتى متمايز کند؟

آذر ماجدى: همانطور که در پاسخ به سوال اول طرح کردم در واکنش به رشد جنبش های مذهبی و نقش دستگاه مذهبی در حاکمیت دولتی پس از سقوط شوروی و بقدرت رسیدن اسلامیست ها در ایران، از اواخر دهه نود و بویژه پس از سپتامبر 2001 جنبش سکولار ابتدا در غرب و اکنون در کشورهای دیگر جهان رشد و سازمان یافته است. این یک تحرک مثبت به نفع مدنیت، ترقی خواهی و آزادیخواهی است. ما نقش مخرب و جنایتکارانه اسلامیست ها و اسلام سیاسی را از نزدیک تجربه کرده ایم. آشنایی با فعالین از کشورهای اروپای شرقی، و سایر کشورهای تحت حاکمیت کلیسای کاتولیک چشمان مرا به نقش مخرب و مافیایی کلیسای کاتولیک و کلیسای ارتودوکس گشود. همچنین مذهب یهودیت در اسرائیل و در محیط های یهودی بویژه در سرکوب زنان و کودکان، در آزار جنسی کودکان و در تحمیق انسان هایی که به مذهب یهود منتسب هستند واقعا اسفناک و وحشتناک است.  

ما بدرست عمدتا بر اسلام سیاسی و افشای اسلام تمرکز و تاکید داشته ایم. باید توجه کنیم که در چند سال اخیر در نبرد میان تروریست ها، تروریسم دولتی در تلاش برای تامین حاکمیت بلامنازع و قلدر منشانه خود، و در جنگ با  اسلام سیاسی برای رسیدن به یک نقطه تعادل جدید با این جنبش سیاه، بخشی از افراد و جریانات ضد مذهبی یا سکولار که در کشورهای تحت اسلام زندگی میکنند یا اصل شان به آن کشورها برمیگردد را حول اهداف میلیتاریستی و قلدر منشانه خود سازمان داده است. از آن سوی بخشی از جریانات چپ یا "ضد امپریالیست" در مقابله با آمریکا با اسلامیست ها هم کمپ شده اند و از جریانات ارتجاعی چون رژیم اسلامی، حماس و حزب الله دفاع میکنند. بعلاوه، بسیاری از شهروندان جوامع خاورمیانه (بغیر از ایران) و آفریقای شمالی، بخاطر خشم از تجاوزگری های آمریکا و اسرائیل، بدنبال حمله و اشغال عراق، حمله به لبنان و تشدید سرکوب و جنایات اسرائیل علیه فلسطینی ها، بعلت ندیدن آلترناتیو سوم و بر مبنای تز عامیانه "دشمن دشمن من، دوست من است" در کنار جریان اسلامی قرار گرفته اند.

در این میان نقش ما، بعنوان نمایندگان کمونیسم کارگری منصور حکمت، بسیار تعیین کننده و اساسی است. تحلیل و تزهای منصور حکمت در "دنیا پس از یازده سپتامبر" راهگشای ما در این نبرد است. منصور حکمت بسیار تیزبین و با بصیرت چشمگیری توانست جبهه اصلی نبرد بین المللی را پس از یازده سپتامبر تشخیص داده و تحلیل کند. او با یک تحلیل عمیق مارکسیستی جدال ها و تضاد های این دنیا را تبیین کرد. تاکید ما بر این تحلیل و پیگیری تزهای ارائه شده در آن ما را از انحراف و افتادن به دام هر یک از این دو قطب مصون داشته است. ما توانسته ایم به شکلی پیگیر پرچم قطب سوم، قطب بشریت آزادیخواه و متمدن را برافراشته نگاه داریم. تاثیر این فعالیت مان را هم داریم مشاهده میکنیم. استقبال گرایش چپ جنبش سکولار از ما و بحث هایمان از یک سو و حمله تند و هیستریک وزارت امور خارجه اسرائیل از سوی دیگر گواهی است بر درستی و اصولی بودن سیاست های ما.

ممکن است این بحث مطرح شود که ما بعنوان یک حزب کمونیست ضرورتی ندارد در جنبش لائیک نیرو و انرژی صرف کنیم. لائیسیته تنها یکی از خواست های ما است. حتی در عرصه سیاسی سکولاریسم برای ما یک خواست حداقل است. ما خواهان مذهب زدایی هستیم. ما برای سوسیالیسم و سرنگونی سرمایه داری مبارزه میکنیم. تثبیت سکولاریسم یک بخش کوچک از خواست های پایه ای ما است. پس آیا نباید بجای صرف نیرو در این جنبش بر باصطلاح مبارزه "کمونیستی" مان متمرکز شویم؟ آیا صرف این انرژی بها دادن بیش از حد به این جنبش نیست؟

اینها همگی بنظر من سوالاتی مهم و معتبر است و باید به آنها پاسخ گفت. پاسخ من به این سوالات هم آری و هم نه است. سکولاریسم یک خواست سیاسی حزب ما است. بقول منصور حکمت توقع زیادی هم نمیتوان از سکولاریسم داشت. چراکه سکولاریسم در رادیکال ترین شکل آن که بنظر من در جامعه فرانسه پیاده شده است (و بعضا در ادبیات سکولار این سیستم را لائیک میخوانند و از سکولاریسم تفکیک میکنند) بمعنای جدایی دین از دولت، از آموزش و پرورش و هویت فردی شهروندان جامعه و انتقال مذهب به عرصه زندگی خصوصی است. سکولاریسم قرار نیست تمام معضلات و بدبختی های مردم را حل کند. در حالیکه ما کمونیست ایم و خواهان سرنگونی نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم. برای ما سکولاریسم یک شرط لازم ولی ناکافی یک نظام آزاد است که به آزادی های مدنی و فردی و به رشد علم احترام میگذارد.

اما موقعیت جنبش سکولاریست در مبارزه طبقاتی در جهان امروز را نمیتوان صرفا از تعریف سیاسی سکولاریسم و جایگاه آن در برنامه حزبی استنتاج کرد. اگر قرار بود که ما صرفا از مطالبات برنامه مان حرکت کنیم و در مبارزه سیاسی جایگاه هر فعالیت و مبارزه سیاسی – اجتماعی معین را از طریق الصاق یک وزن برابر به تک تک این مطالبات و بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسی – اجتماعی هر دوره، تعیین کنیم، آنگاه به کمونیست های کلیشه ای و "کتابی" تبدیل میشدیم که هیچگاه تاثیر چندانی در محیط واقعی زندگی و در مبارزه طبقاتی جاری در جامعه نمیداشتیم. منصور حکمت با تشخیص درست و بموقع عرصه های اصلی نبرد طبقاتی از سی سال پیش، عملا متد دیگری را به ما نشان داده است و به ما اجازه داده است که به کمونیست های دخالتگر و پراتیک بدل شویم. و موفق شویم که در هر دوره ای در مبارزه طبقاتی جاری تاثیر جدی داشته باشیم. این یک وجه مهم کمونیسم کارگری منصور حکمت است.

بنظر من نگاهی به رفقای سابق مان در هر دو حزب موسوم به کمونیسم کارگری و پراتیک چند سال اخیرشان این وجه مهم کمونیسم پراتیک و رادیکال منصور حکمت را نشان میدهد. حزب موسوم به حکمتیست، علیرغم نام فریبنده شان، کاملا در عرصه سیاست چه در ایران و چه در عرصه بین المللی به راست چرخیدند. در اینجا فقط به یک نمونه از این راست روی هایشان اشاره میکنم. پس از حمله آمریکا به عراق، آنها مباحث دنیا پس از یازده سپتامبر منصور حکمت را به کناری گذاشتند و اعلام کردند که این تحلیل و تزها دیگر کهنه شده است و قادر به توضیح دنیای کنونی نیست. اینها عملا در کنار جریان اسلامیست در نبرد دو قطب قرار گرفتند. هرچند که در زندگی واقعی نقشی در این مبارزه نداشته و ندارند و مواضع شان صرفا بر روی کاغذ بوده است. البته اینها در اثر نقد ما فرمولبندی های موضعی خود را کمی تصحیح کردند، اما در تحلیل نهایی همان موضع را کمی رتوش شده ابراز نموده اند.

از سوی دیگر، آنچه که اکنون نام حزب کمونیست کارگری را از آن خود کرده است، با گرایش به سوی قطب دیگر در کنار و در خدمت تروریسم دولتی قرار گرفته است. یکی از جدال های ما تا زمانیکه در آن حزب بودیم، با این بخش لیدر شیپ بر سر همین راست روی های عریان شان به سوی آمریکا و اسرائیل بود.* با خروج ما از حزب، این راست روی بشکل سقوط آزاد و بلامانع پیش رفته است. تشکیل سازمان اکس مسلم و موضعگیری آنها در قبال فلسطین، بویژه در رابطه با جنگ اخیر غزه، این راست روی را کاملا روشن و عیان کرده است.

بنظر من همین نمونه ها نشان میدهد که چقدر مهم و اساسی است که ما پرچم قطب سوم را کماکان برافراشته نگاه داریم. با حرکت از این تحلیل و تبیین از دنیا، بهتر میتوان نقش جنبش سکولار را در مبارزه طبقاتی جاری درک کرد. این جنبش صرفا جنبشی برای تثبیت جدایی مذهب از دولت نیست. این جنبش به یکی از مراکز اصلی مبارزه دو قطب تروریست بدل شده است. مبارزه اصلی سیاسی – ایدئولوژیک دو قطب تروریست در این میدان به پیش میرود. اسمش جنبش سکولار است، اما این نام تمام افق و مبارزات درون این جنبش را توضیح نمیدهد. اگر نقش این جنبش صرفا تثبیت یا عدم تثبیت اصل جدایی دین از دولت بود، ما نیز وقت چندانی نمی بایست صرف آن کنیم. اما بعلت ماهیت ایدئولوژیکی ای که جنگ تروریست ها بخود گرفته است، سکولاریسم به یک موضوع اساسی در این نبرد بدل شده است. جالب اینجاست که هر دو سوی این جنگ جریاناتی بشدت مذهبی اند. اما تروریسم دولتی موفق شده است از بخشی از این جنبش سربازگیری کند. از آنسوی تروریسم اسلامی موفق شده است در مبارزه با دشمن بخش مهمی از جنبش علیه امپریالیسم و قلدر منشی آمریکا و مدافعین حق فلسطینیان را به مقابله با جنبش سکولار و بدفاع از اسلام سیاسی بکشاند. از این رو است که جایگاه جنبش سکولار در مبارزه طبقاتی جاری بین المللی مهم و تعیین کننده میشود.

با حرکت از موقعیت این جنبش در بستر مبارزه طبقاتی بین المللی است که بنظر من، ما باید کماکان با تمام قوا در این جنبش حضور داشته باشیم و بکوشیم جبهه بشریت متمدن، انسان دوست و آزادیخواه در این جنبش را تقویت کنیم. باید بکوشیم گرایش راست درون این جنبش را تضعیف و ایزوله کنیم. تجربه شخصی من حاکی از آنست که با توجه به گنجینیه تئوریک – سیاسی منصور حکمت، اقناع این گرایش چپ به لزوم سازماندهی قطب سوم و ایستادن در مقابل هر دو قطب تروریستی کار پیچیده ای نیست. مباحث کمونیسم کارگری و منصور حکمت با استقبال و علاقه  ویژه ای مواجه میشود. من این را بارها و بارها تجربه کرده ام.

 * وزنه این جدل آنچنان بالا بود که در پلنوم "معروف" 26 که حمید تقوایی با کمک رهبری فعلی حزب یک حمله از پیش برنامه ریزی شده علیه ما را سازمان داده بود، با تمسخر و ریشخند در اشاره به اختلافات میان رهبری گفته میشد: "فلسطین را رها کن، فکری بحال ما کن."